الهی به توکل نام اعظمت
همیشه شنیده بودم که شانس فقط یکبار در خونه آدم رو میزنه
یا این ضرب المثل که میگه هر که بامش بیش، برفش بیشتر
این ضرب المثل ها بیشتر برای افراد تن پرور کاربرد داره چون نمیخوان از حاشیه امنشون بیان بیرون پس بدنبال بهانه هستند.
شما تیزحس که باشی متوجه میشی که اطرافت پر از فرصت برای پیشرفت هست در زمینه های مختلف. برای ایجاد روابط کاری جدید، برای کسب درآمد، برای بهبود شخصی. منتها باید حواست جمع باشد. نصبت به مسائلی که در پیرامونت در جریان است کمی بیشتر دقت کن. مردم برای رفع مشکلاتسون حاضرند پول پرداخت کنند فقط باید بتوانی مشکلی را بیابی و با روش مناسب آن را حل کنی. هرکس گفته در این وضعیت اقتصادی خراب نمیشود کاسبی کرد بدانید بهانه ای برای توجیه خودش یافته است. برای حل مشکلات مردم ابتدا باید بتوانی مشکلات را شناسایی کنی.
اغلب خودشان هم نمیدانند مشکلی وجود دارد. با تیزحسی میتوان در لحظه مشکلات را شناسایی کرد و مسئله را حل کرد. توانایی حل مسئله خودش مهارتی واجب برای ما انسانها است که متاسفانه در سیستم آموزشی کشور عزیزمان در حل مسائل ریاضی و فیزیک خلاصه شده است. مهارت های اساسی زندگی را فراموش کرده ایم. کدام یک از مسائل ریاضی در حل مشکلات زناشویی کاربرد دارد. چرا آمار طلاق در کشور اینهمه بالاست؟ چرا کشور با پیری جمعیت مواجه شده است؟ دانش آموزان را با پرسش های مناسب و حل مسئله آشنا کرده ایم؟
از دوران کودکی تافته جدابافته بودم. برخلاف هم سن و سالهای خودم که به فکر کارگری بودند ، غرق در اوهام و خیالات خودم بودم که همیشه بابت رویاپردازی هایم مورد تمسخر دیگران قرار میگرفتم. برایم اهمیتی نداشت چون دنیایم با آنها متفاوت بود برای همین خورده به دل نمیگرفتم. همیشه دوست داشتم کت شلوار بپوشم و با خودرو لوکسی که حتی نمیدانستم چیست و فقط در سریال تلوزیون آن را دیده بودم به محل کارم بروم. چون در خانواده سطح بالایی به لحاظ مالی قرار نداشتیم و بالطبع نمی توانستیم به سفر برویم پس رویاپردازی میکردم. منبع رویاهایم هم تلوزیون خانه پدربزرگم بود. با تماشای فیلم و سریال به سفر میرفتم و تک تک سکانس های آن فیلم ها را زندگی میکردم. در طول روز فیلنامه را در ذهنم بازنویسی و با پایان های متفاوت به اتمام می رساندم. اما اینها فقط رویا بود و من نمی توانستم ر مورد رویاهایم با دیگران صحبت کنم زیرا مورد تمسخر قرار میگرفتم. با خود خلوت میکردم و رویاهایم را زندگی میکردم. با گذشت زمان و افزایش سن به اجبار و رفته رفته رویاهایم را سرکوب میکردم چون احساس میکردم نیاز دارم مورد تایید دیگران قرار بگیرم. متاسفانه از رویاهایم فرار کردم و مانند دیگران تبدیل به یک ربات شدم بدون رویا. روزها از پی هم آمدند و رفتند و من که دیگر در جامعه سخت و خشن جایگاهی برای خود متصور نبودم با دوستانی از جنس کودکی ام آشنا شدم. افرادی که همانند خودم رویاپرداز بودند، عاشق خودرو و لباس شیک و تمام رویاهای محال. با دوستان جدیم زمان های زیادی به صحبت در مورد رویاهایمان اختصاص میدادیم و خیالبافی میکردیم. روتین زندگی مان تبدیل به چرخه پوچ خیالبافی شده بود. اینجا بود که مشکلات مالی ما را از خیالات و اوهام واهی بیدار کرد و فهمیدیم که زهی خیال باطل، با نشستن و فکر کردن به جایی نمیرسیم. باید اقدام میکردیم اما اقدام کردن برای ما که فقط خیالبافی میکردیم تبدیل شده بود به بزرگترین ترس زندگی مان و هر لحظه که بیشتر به اقدام کردن فکر میکردیم ترسناکتر میشد. گویا میدانست میترسیم و از ترسمان انرژی میگرفت. راحت ترین کار ممکن فرار کردن بود. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت راحت بود و جز سرخوردگی و حسرت نتیجه دیگری برایمان به ارمغان نیاورد. همیشه در رویاهایم قهرمان بودم و حالا در برابر هیچ تسلیم شده بودم و بدون نبرد شکست را قبول کرده بودم. این من نبودم. قهرمان رویاهای من فردی شجاع بود که در برابر تمام سختی ها ایستاده بود، جنگیده بود، شکست خورده بود اما دوباره به شروع کرده بود. چرا در واقعیت با خودم اینهمه فاصله داشتم؟ در این بین توهین ها و تحقیر هایی که شنیدم باعث خورد شدن غرورم بود. له شدم و این یاس و ناامیدی در من شعله های انتقام را روشن کردند. جنگجوی درونم را بیدار و خشمگین کردند. حالا با تمام توانم تلاش میکردم چون دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. این من بودم، خود حقیقی ام. سخت تلاش کردم و سختی کشیدم و اکنون دوباره درحال رویاپردازی هستم. متوجه شدم رویا داشتن به تنهایی برای نابودی یک انسان کافی است. اقدام کردن در جهت رسیدن به رویاها زیباست و این زیبایی به زندگی معنا میبخشد. برای دانستن این موضوع سه دهه از زندگیم گذشت اما ناراحت نیستم. پستی ها و بلندی های زندگی ام چنانچه نبود من هم متوجه پتانسیل خودم نمیشدم و شاید اکنون بدون رویا در حال ساختن رویای دیگران بودم. خوشحالم بالاخره به این حقیقت پی بردم و به همه اظرافیانم توصیه میکنم که به جای داشتن حسرت اینکه ممکن است با شکست مواجه شوند، اقدام کنند و از یک عمر حسرت جلوگیری کنند. اکنون میدانم که فکر کردن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی، مشورت با اهل فن، آنالیز کزدن و .... هیچکدام اقدام نیست. فقط اقدام کردن است که اقدام است. پس شروع کن و بدنبال رویاهایت برو. آنها ارزش جنگیدن دارند چون حتی اگر به آنها نرسی حداقل به خودت میرسی. به خود باارزشت میرسی. بدان در مسیر که قرار بگیری و در مواجه با مشکلات متعدد به انسان بهتری تبدیل میشوی. پس رویایت حتی ارزش نرسیدن دارد چون به خودسازی میرسی. وقتی خودت را بسازی ساختن رویاهایت دیگر غیرممکن نیست.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.